نودهشتيا | ||
|
دانلود رمان ارباب زمان نودهشتيا
نام رمان: ارباب زمان نويسنده: مهديه ضيا ژانر: عاشقانه، اربابي خلاصه: دختري كه با سادگيهايش تبديل به معشوقهي ارباب ميشود و اين دو عشقي واقعي را تشكيل ميدهند. دانلود رمان ارباب زمان نودهشتيا رمان پيشنهادي ما: رمان تير | n.a25 كاربر انجمن نودهشتيا رمان محاله از يادم بري|محدثه گل گيران مقدم كاربر انجمن نودهشتيا برشي از رمان: (اتابك ) كلي كار داشتم و كلي كار بايد انجام ميدادم. از وقتي پدر فوت شد و من شدم ارباب اين روستا كارهاي زيادي به من داده شده و بار زيادي رو دوشم سنگيني ميكند. خدا ميدونه كه فقط به اميد اون دخترك مو حنايي هستش كه ميتونم اين همه فشار و تحمل كنم. وقتي با چشمهاي قرمز و تن خسته به عمارت برميگردم، آذر و ميبينم انگار كه يك دفعهاي كل خستگيهام ميره و به جاش انرژي ميگيرم. نميدونم اين حس چيه و به كجا ميخواد برسه؛ ولي هرچي كه هست بدجور من رو مجنون اون دخترك كرده. كارهاي شركت كه تموم ميشه كيفم و برميدارم و راهي روستا ميشم. از شهر تا خود روستا تقريبا چهل و پنج دقيقه راه هست؛ ولي چارهاي ندارم. بايد هر روز اين مسافت و طي كنم. خيلي خوابم مياومد و چشمهام داشت بسته ميشد تا باالخره به در ورودي عمارت رسيدم و با يه تك بوق نگهبان در رو باز كرد. بعد از پارك كردن ماشين براي ديدن آذر تو اون لباس زيباي گل گلي با سرعت دو وارد عمارت شدم. بوي غذاي آمنه خانم مثل هميشه توي عمارت پيچيده بود ولي من همهي حواسم دنبال آذر بود. بعد از اين كه لباسهام و عوض كردم، رو تخت دراز كشيدم و سعي ميكردم به ديركردن آذر فكر نكنم و حتي نهارم ميلم نكشيد بخورم. ديگه كم- كم داشتم عصباني ميشدم از تاخيري كه كرده؛ كه در اتاقم زده شد. با بفرماييدي كه گفتم در اتاقم باز شد. پيشنهاد نودهشتيا: دانلود رمان بارش آفتاب نودهشتيا دانلود رمان طنين افتاده در ثمين نودهشتيا دانلود رمان ارباب زمان نودهشتيا
امتیاز:
بازدید:
[ ۱۲ دى ۱۴۰۰ ] [ ۰۱:۱۱:۱۷ ] [ ♡ ]
{COMMENTS}
|
|
[ ساخت وبلاگ :ratablog.com ] |