نودهشتيا | ||
|
دانلود رمان باد صبا نودهشتيا
رمان مذهبي خلاصه: در مورد دختري به نام صبا كه توي يه خانواده پر جمعيت و فوق العاده مذهبي و تعصبي بزرگ شده تا اينكه اون مرتكب اشتباهي ميشه كه… پيشنهاد ما ترجمه رمان Before the snow(پيش از برف)|zmahsa كاربرنودهشتيا رمان با من بمان| masi.fardi كاربر انجمن نودهشتيا برشي از متن رمان اونقدر از شنيدن صداش ذوق زده بودم كه فراموش كردم ساعت چنده و ممكنه اون الان خواب باشه!! بوق اول نه دوم كه خورد يادم اومد، اما قبل قطع كردن، تماس وصل شد. _سلام بر عشق خودم. چطوري؟ شنيدن صداش لبخند رو لبم نشوند. _من خوبم، خودت چطوري؟ چرا الان بيداري؟ به اعتراض از جمله دومم لب زد: مامان! _يامان… خنديدو گفت: خوابم نميبرد داشتم فيلم ميديدم. ديگه ميخواستم بخوابم كه بهم وحي شد مامان خانم زنگ ميزنه… _محمد قرار نبود مگه درس بخوني _ميخونم مامان جان، بعدم فردا تعطيل، نگران نباش خوب مي خوابم. _مگه اينكه خودت براي خودت تعطيل كني وگرنه كه تعطيل نيست. خنديدو گفت: همه چي بر وفق مراد… از آتيشپاره چه خبر؟ زنگ زدم جواب نداد نكنه سرش زيرآب كردي؟ آهي كشيدم و لبهي تخت نشستم و گفتم: اونم خوب… هر روز يه آتيش جديد ميسوزونه. _باز به تيپ و تاپ هم زديد؟ _كار هرروزمونه… از خودت بگو چه خبر… چيكار ميكني؟ _خوبم. بابا چند روز پيش اومد ديدنم از توام پرسيد. با نيش اشك تو چشمهاش لبخند تلخي زد و گفت: آخر هفته بيا پيشم صدف دلتنگيت ميكنه… ميخوام قرمه سبزيم درست كنم از سكوت چند لحظهايش حدس زدم كه تماسش دليل داشته اما نميخواستم ديگه حرفي يا هرچيزي كه به پيمان مربوط باشه بشنوم!! براي همين با اينكه دلم ميخواست بيشتر باهاش حرف بزنم تماس كوتاه كردم و اونم دلخور قطع كرد. بعدا از دلش در مي آوردم. محمد تواين سالها خيلي سعي كرد رابطه من و پيمان درست كنه اما نتونست. ۱۸سال زمان كمي نبود براي كنار اومدن! من اشتباهي كرده بودم كه قبل اومدنش تو زندگيم بود ولي اون چي؟ قول داده بود كه هيچوقت هيچوقت زندگيمون فداي… با شنيدن صداي باز و بسته شدن در اخم كردم و بلند شدم. پيشنهاد نودهشتيا دانلود رمان كلاهي براي باران نودهشتيا دانلود رمان هجده سالگي نودهشتيا
امتیاز:
بازدید:
[ ۲۶ دى ۱۴۰۰ ] [ ۰۹:۵۵:۲۴ ] [ ♡ ]
{COMMENTS}
|
|
[ ساخت وبلاگ :ratablog.com ] |