نودهشتيا
 
نويسندگان
مطالب تصادفی
عضویت
نام کاربری :
پسورد :
تکرار پسورد:
ایمیل :
نام اصلی :
آمار
امروز : 10
دیروز : 0
افراد آنلاین : 1
همه : 361
پيوندهای روزانه
لينكي ثبت نشده است
چت باکس

دانلود رمان مهكام نودهشتيا

 

دانلود رمان غمگين

خلاصه: مهكام دختري خودبين و متكبر است كه برخلاف رسم خاندان صولت، پزشكي را رها كرده و از خانواده طرد مي شود، او مدعي است كه مي تواند مشكلات زندگي اش را خودش حل كند، اكنون صاحب سالن زيبايي بنام و معروف مهكام است، اما سرنوشتش با مهران جم: پليس امنيت ملي كه با هويت جعلي به دنبال سرنخ از قاتل نامزدش است گره مي خورد و…

پيشنهاد ما

رمان شمّور |نيكتوفيليا كاربر انجمن نودهشتيا

رمان غوغاي نوش | هاني پري كاربر انجمن نودهشتيا

برشي از متن رمان

باز لبخند مكش مرگما تحويلم داد. لمينيت دندانش عجيب توي چشم بود:

– راستش حراجي بيني باعث ميشه توي كارم تاريخ مصرف داشته باشم و بعد از يه مدتي ديگه پيشنهاد درست و حسابي بهم نشه. خيلي از كارگردانها چهره ي نچرال رو براي خيلي از اكتها استفاده مي كنن. نمي خوام آذرخش جراحي ام كنه. فقط اومدم بگم …

 

مكث كرد و چهره اش حالت جدي تري گرفت. بازيگر بود و براي من سخت بود بدانم كدام يك از ژست هايش خود واقعي اوست. چشمانش را باريك كرد و گفت:

– ميشه به آذرخش اعتماد كرد؟

تاي ابروي بالا دادم سوالش رنگ و بوي ابهام داشت؛ سري تكان داده چشمك زدم:

– اعتماد؟

به قول آزي وقتي سوالاتم را تك كلمه اي مي پرسيدم اعتماد به نفس در من فوران مي كرد، يه دستي نخورد بلكه از توپي كه توي زمينش انداخته بودم نهايت استفاده را برد:

– هم اعتماد هم اطمينان هر دوش با هم!

من مهكام صولت بودم سرم مي رفت حس ناسيوناليستي ام ذره اي كم نمي شد محكم و برنده گفتم:

– هيچ صولتي رو نمي شناسم كه نشه بهش اعتماد و اطمينان كرد!

خنده ي مستانه ي سر داد. از جايم بلند شدم وقت دل و قلوه دادن با او نبود. نمي خواستم بيشتر از اين پايش را فراتر گذاشته و سر حرف را باز كند من دوست نداشتم كسي از نام خانوادگي ام سواستفاده كند. لبخند محوي زدم و گفتم:

– مريم جان من الان مي رسم خدمتت! يه سر به سالن بزنم ميام!

– برو عزيزم راحت باش. منم اينجا ديگه شده خونه خودم راحتم!

بي تكلف بود. اين بي تكلفي اش را دوست داشتم. مهربان نگاهش كردم و گفتم:

– ندا الان مياد براي كارهاي ناخنت، باهاش رودروايسي نكن اوني كه دوست داري رو بگو برات بزنه!

لبش به نرمي روي صورتش كش آمد. آرام به سمت ديگر سالن قدم برداشتم. الي مسئول لايت سالن به سراغم آمد يكي از مشتري ها لايت نود درصد دودي نقره اي مي خواست مشتري بد قلقي بود، موهايش به اندازه كافي آسيب ديده بود كه حتي نشود با اولاپلكس موهايش را به پايه رساند. الي خواست به سراغش بروم.

گوشي موبايلم را از جيبم بيرون كشيدم و به صفحه ي چتم رفتم. به سرعت وارد صفحه ي چتم با آذرخش شدم. توجهي به پيام هاي قبلي نكرده برايش به سرعت تايپ كردم:

– چي كار مي خواي بكني كه بايد مورد اعتماد و اطمينان باشي؟

منتظر جوابش نماندم مي دانستم دير جواب مي دهد. صفحه را بستم كه دنيا نزديك شد و زير گوشم گفت:

– مهكام جون تو اتاق اِسموكينگ يه دختره خيلي حالش اوكي نيست. گفتم بهتون بگم!

سري تكان دادم و تشكر كردم. نزديك مشتري لايت شدم و گفتم:

– عزيزم قبل از شروع كار هم بهت گفتم كه موهات خيلي آسيب ديده است و ما تلاشمون رو مي كنيم تا هر پايه اي كه روشن بشه برات كار انجام بديم و موهات رو كاور كنيم. الان موهات استپ كرده و بهتره كه ديگه بيشتر از اين به پيگمنت هاي موهات فشار نياريم. يه رنگ ساژ شني ماسي اي خوب مي دم بچه ها روي موهات بذارن به رنگ پوستت هم مياد. هفته ي ديگه كه اومدي براي كراتين خودش اتوماتيك چند درجه روشن تر مي شه. بهتره كه ديگه روي موهات فشار نياري كه براي كراتين هم نتيجه مطلوب تري بگيري. امروز مي گم يه ويتامينه آرگان هم روي موهات بذارن كه يه كم از خشكي موهات كم بشه.

پيشنهاد نودهشتيا

دانلود رمان آغوش كاكتوس نودهشتيا

دانلود رمان پليس‌هاي شيطون پسرهاي معروف نودهشتيا

دانلود رمان مهكام نودهشتيا

امتیاز:
 
بازدید:
[ ۲۷ دى ۱۴۰۰ ] [ ۰۷:۱۹:۰۷ ] [ ♡ ]
{COMMENTS}
ارسال نظر
نام :
ایمیل :
سایت :
آواتار :
پیام :
خصوصی :
کد امنیتی :
[ ]
.: Weblog Themes By ratablog :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
موضوعي ثبت نشده است
آرشيو مطالب
پنل کاربری
نام کاربری :
پسورد :
لینک های تبادلی
فاقد لینک
تبادل لینک اتوماتیک
لینک :
خبرنامه
عضویت   لغو عضویت
امکانات وب