نودهشتيا
 
نويسندگان
مطالب تصادفی
عضویت
نام کاربری :
پسورد :
تکرار پسورد:
ایمیل :
نام اصلی :
آمار
امروز : 16
دیروز : 14
افراد آنلاین : 2
همه : 381
پيوندهای روزانه
لينكي ثبت نشده است
چت باکس

دانلود رمان ياساك نودهشتيا

 

دانلود رمان pdf

خلاصه: اردوان فتوحي بعد از ده سال دوري از خانواده ، بعد از اتمام كردن دوره تحصيلي به ايران برمي‌گردد. با ديدن دختر خونده برادرش جيران… .

پيشنهاد ما

رمان قُشاع عاشقان | مبينا كچويي كاربر انجمن نودهشتيا

نام رمان دوست دارم💔 |غزل نيك نژاد كاربر انجمن نودهشتيا

برشي از متن رمان

ذهنش درگير بود؛ درگير عنوي متعصبي كه اي كاش نمي‌آمد!

همانطور كه براي خاكسپاري پدر و مادرش نيامد.

اي كاش و اگر و شايد، كاري را پيش نمي‌برد.

اين روز ها مي‌آمدند و خلق جيران را تنگ‌تر از همين حالا مي‌كردند!

با صداي آيفون از جايش برخواست؛ مانيتور ايفون تصويري، چهره‌ي سعيد را نشان مي‌داد‌. همسر عمه ساره.

دكمه اش را فشرد و در حياط با صداي تيكي باز شد.

صدايش را بالا برد و كمي بلند گفت:

– عمو سعيده.

امير علي، ” بابا ” گويان به سمت در حياط رفت و چندي بعد، با هم به طرف خانه آمدند.

– سلام جيران خانم. چطوري؟ خوش مي‌گذره؟

لبخند خجولي زد:

– مرسي آقا سعيد بفرماييد تو.

سعيد، اميرعلي به بغل وارد خانه شد و به دقيقه نكشيده، ساره بانو با روي خوشحال به همسرش رسيد.

– سعيد آقا، داداشم داره برمي‌گرده!

سعيد متعجب نگاهش كرد و بعد با چهره‌اي بشاش و لبخند به لب جواب داد:

– به سلامتي! حالا كي برمي‌گرده؟

ساره شانه‌اي بالا انداخت:

– نمي‌دونم والا. جزئيات دقيق ازش نپرسيدم. گفت داره كاراشو جفت و جور مي‌كنه كه هر چه سريع‌تر برگرده.

سعيد سري به معناي فهميدن تكان داد.

جيران ديگر به مكالمه بينشان توجه نكرد. جعبه‌ي كيك را از سعيد گرفت و به آشپزخانه برد. مادر بزرگش ثريا، در حال چيدن ميوه ها بود. آرام گفت:

-مامان؟

به سمتش برگشت.

_جانم مامان جان؟

براي گفتن حرفش ترديد داشت.

_مامان…عمو اردوان داره برمي‌گرده؟

جوابش را مي‌دانست و خودش هم نمي‌دانست چرا اما باز هم مي‌پرسيد!

ثريا با خوشحالي جواب داد:

_اره قربونت برم…بچم بعد ده سال غربت مي‌خواد بياد. دور سرش بگردم! چقدر دلم براش تنگ شده.

بي حوصله پوفي كشيد و رويش را برگرداند. قربان صدقه‌هاي ثريا براي فرزند كوچكش تمامي نداشتند!

نگاهي به ساعت مچي چرمش انداخت؛ ساعت هشت و سي دقيقه عصر را نشان مي‌داد و سر و كله مهمان‌ها، كم و بيش پيدا شده بود.

پيشنهاد نودهشتيا

دانلود رمان آغوش كاكتوس نودهشتيا

دانلود رمان هجده سالگي نودهشتيا

دانلود رمان ياساك نودهشتيا

امتیاز:
 
بازدید:
[ ۲۷ دى ۱۴۰۰ ] [ ۰۷:۳۱:۲۶ ] [ ♡ ]
{COMMENTS}
ارسال نظر
نام :
ایمیل :
سایت :
آواتار :
پیام :
خصوصی :
کد امنیتی :
[ ]
.: Weblog Themes By ratablog :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
موضوعي ثبت نشده است
آرشيو مطالب
پنل کاربری
نام کاربری :
پسورد :
لینک های تبادلی
فاقد لینک
تبادل لینک اتوماتیک
لینک :
خبرنامه
عضویت   لغو عضویت
امکانات وب