نودهشتيا
 
نويسندگان
مطالب تصادفی
عضویت
نام کاربری :
پسورد :
تکرار پسورد:
ایمیل :
نام اصلی :
آمار
امروز : 4
دیروز : 14
افراد آنلاین : 1
همه : 369
پيوندهای روزانه
لينكي ثبت نشده است
چت باکس

دانلود رمان طنين افتاده در ثمين نودهشتيا

 

نام رمان: طنين افتاده در ثمين

نويسنده: فاطمه عيسي زاده(مهتا)

ژانر: طنز، عاشقانه، اجتماعي

خلاصه رمان طنين افتاده در ثمين نودهشتيا:

ماجراي دختر جسور جنگلي به نام طنين كه بويي از تمدن و تكنولوژي امروزي نبرده، شيطنت و خراب كاري هايش او را به شهر مي‌كشاند.

او كه تا كنون به تنهايي با عقايد عجيب و غريب مادربزرگش بزرگ شده، حالا مجبور است با عادات عجيب تر شهري ها، پدر و خواهر دوقلويش كنار بيايد.

ياد گرفتن رسوم شهري و تلاش براي عادي به نظر ها رسيدن كم بدبختي داشت، كه پدر براي يادگرفتن اصول و هدفمند كردن زندگي اش او را در بالا و پايين هيجان انگيز زندگي خواهرش ثمين انداخت…

خيالش هم ذهن را به خنده وا مي‌دارد، دختر ساده و روستايي كه بخواهد نقش دختر پر افاده ي شهر زده را بازي كند، چه شود…؟ اصلا شدني است؟!

مثال طنين در شهر، مثال جرقه ايست در انبار باروت.

دانلود رمان طنين افتاده در ثمين نودهشتيا

پيشنهاد نودهشتيا:

رمان من شوري|M@hta كاربر انجمن نودهشتيا

رمان تجسد | n.a25 ، ma@hta كاربران انجمن نودهشتيا

بخشي از رمان :

نزديكي هاي اولگا كه مشغول سير كردن شكم خودش بود به تنه‌ي قطور درختي كه پير بودن از شاخه به شاخه ش مشهود بود، تكيه دادم و عقده گشايي كردم:

-همين مرغي كه داري نوش جان مي كني، مي دوني براي من چقدر تموم مي شه؟ ماجان دونه به دونه موهاي سيبيلم رو با موچين مي كنه! وايي از درد كتك با اون جارو دسته بلند ها و شب خوابيدن توي طويله نگم برات كه اشتهات كور مي شه. چند هفته پيش كه از مرغ هاي حشمت خان برات آوردم رو يادت مياد؟

به سختي دامن بلند و سنگينم رو با دست بالا نگه داشتم و شلوار ته كشم رو تا زانو بالا دادم. پاهاي سفيد و كشيده‌م كه از ضربات ماجان جاي _ جاي ساقش كبود و خون مرده بود بيرون افتاد و ادامه دادم:

-ماجان با دسته مگس كش اونقدر زدتم كه خسته شد، روي كرسي نشست و وقتي خستگيش در رفت دوباره پاشد باسنم رو مستفيض كرد.

سعي كردم دامنم رو بالا تر بدم تا باسن كبود شدم رو هم به اولگا نشون بدم كه چين هاي زيادش ياريم نكرد و موفق به نشون دادن نشدم.

 با ناخن موهاي بلندم رو كه به خاطر اصطحكاك روسري بزرگ و سربند با سرم به خارش افتاده بود، خاروندم و گفتم:

-بعد اينكه يه دل سير كتكم زد من هم از لجم گفتم: اصلا دردم نيومد كه!

مي خواست دوباره بزنتما! ولي انقدر براي كتك زدنم انرژي مصرف كرده بود كه تا شب خوابيد.

-چرا عوض مرغ دزدي، شكار نمي كني؟

همون طور كه خم شدم تا بند چكمه‌ي بلندم رو ببندم كه سوغات شهر بود جواب دادم:

-چون ماجان تفنگ رو از دستم قايم كرده. وگرنه ان قدر پخمه نيستم كه دو ساعت دنبال مرغ هاي خنگ همسايه ها در حالتي بدوام كه توجه هيچ كس جلب نشه.

بعد از اتمام توضيحاتم تازه به فكر افتادم… الان اولگا حرف زد؟ مگه گرگ ها هم مي تونستن حرف بزنن؟ به غير من و اولگا كه كس ديگه اي اون جا نبود! چشم هام رو يه كم به گردش در آوردم، رو به روم رو از نظر گذروندم و به الگا چشم دوختم كه بيخيال عالم با دهن خوني به طعمه‌ش نگاه مي كرد. يه كم با شك بهش نگاه كردم و چشم هام رو محكم روي هم فشار دادم و از ته دل جيغ زدم.

پيشنهاد نودهشتيا:

دانلود رمان سركار خانم وروجك نودهشتيا

دانلود رمان سرباز انتقام نودهشتيا

دانلود رمان طنين افتاده در ثمين نودهشتيا

امتیاز:
 
بازدید:
[ ۱۳ دى ۱۴۰۰ ] [ ۰۶:۵۴:۲۸ ] [ ♡ ]
{COMMENTS}
ارسال نظر
نام :
ایمیل :
سایت :
آواتار :
پیام :
خصوصی :
کد امنیتی :
[ ]
.: Weblog Themes By ratablog :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
موضوعي ثبت نشده است
آرشيو مطالب
پنل کاربری
نام کاربری :
پسورد :
لینک های تبادلی
فاقد لینک
تبادل لینک اتوماتیک
لینک :
خبرنامه
عضویت   لغو عضویت
امکانات وب