نودهشتيا
 
نويسندگان
مطالب تصادفی
عضویت
نام کاربری :
پسورد :
تکرار پسورد:
ایمیل :
نام اصلی :
آمار
امروز : 3
دیروز : 0
افراد آنلاین : 2
همه : 354
پيوندهای روزانه
لينكي ثبت نشده است
چت باکس

دانلود رمان در بند نام نودهشتيا

 

رمان ماجراجويي، معمايي

خلاصه: آريا اسكودري در يكي از خانواده‌هاي برجسته‌ي مافيايي در شيكاگو به دنيا اومده و پرنسسيه كه به‌واسطه زيباييش شناخته شده است.

خيلي‌ها ازدواج اجباريش با لوكا ويتيِلو براي برقراري صلح بين دو خاندان بزرگ مافيايي يعني اوت‌فيت‌ شيكاگو و فميلياي نيويورك رو مثل يه موهبت مي‌دونند ولي از نظر خودش سرنوشتش محكوم شده و به نابودي رسيده. لوكا رهبر آينده‌ي باند مافيايي نيويوركه؛ مردي كه به بي رحمي شهرت داره و گردن يكي از نزديكانش رو با دست‌هاي خالي شكونده.

آريا از ازدواج با همچين هيولايي مي‌ترسه. لوكا مي‌تونه به لطف ظاهر زيبا، ثروت و شخصيت كاريزماتيكش يكي از پرطرفدارترين مردهاي مجردِ نيويورك باشه. اما آريا مي‌دونه كه در پس چشم هاي فريبنده و خاكستري لوكا و پشت لبخند مغرورانه‌اش، خون و مرگ در كمين نشسته.

تو دنياي آريا غالبا كسي كه ظاهر زيبايي داره، يه هيولا درونش پنهان كرده؛ هيولايي كه به سادگي بوسيدنت، تو رو مي‌كشه. اما با اين وجود، هيچ راه فراري از اين قرارداد اجباري و برنامه ريزي شده وجود نداره؛ قطعا لوكا تا آخر دنيا به دنبالش مي‌گشت.

پيشنهاد ما

رمان تو حجاب چشم من بودي (منو نسو) | مانش mansh كاربر انجمن نودهشتيا

رمان غم چشم‌هايت|نگار نيك كاربر انجمن نودهشتيا

برشي از متن رمان

نمي تونستم نفس بكشم. با حس خفگي گفتم:

– دخترهاي زيباي زيادي وجود داره.

پدر جوري بهم نگاه مي كرد كه انگار مايه‌ي افتخار و شعفش بودم.

– دخترهاي ايتاليايي زيادي وجود ندارن كه موهايي به زيبايي موهاي تو داشته باشند. فيوره با صفت طلايي توصيف‌شون كرده.

قهقه‌ي بلندي زد و ادامه داد:

– تو راه ورود ما به مافياي نيويورك هستي، آريا.

-ولي پدر، من پونزده سالمه. نمي‌‌تونم ازدواج كنم.

انگار كه از حرفم خوشش نيومده باشه، ژست بي‌ حوصله‌اي گرفت و جواب داد:

– اگه من موافق باشم، مي‌توني. قوانين چه اهميتي واسه ما دارند؟

دسته ‌هاي صندلي رو محكم چنگ زدم، سرانگشت‌هام از شدت فشار داشتند سفيد مي‌شدند، ولي من دردي حس نمي‌كردم. بي حسي در سرتاسر بدنم به جريان افتاده بود.

– ولي من به سَلوَتوره گفتم عروسي بايد تا زماني كه تو هجده ساله بشي، به تاخير بيفته. چون طي جلسه‌مون با فيوره مادرت مصمم پاشو توي يك كفش كرده بود كه بايد اول به سن قانوني برسي و مدرسه‌‌ات رو تموم كني، بعد عروسي رو بگيريم. فيوره هم مهربوني به خرج داد و گذاشت مادرت با التماس‌‌هاش تحت تاثير قرارش بده.

پس رئيس به پدرم گفته بود عروسي بايد به تاخير بيفته. وگرنه پدر خودم مي‌خواست همين الان منو بندازه تو بغل شوهر آينده‌‌ام. شوهرم. موجي از حس بد به سرعت توي وجودم جاري شد. من فقط دوتا چيز راجع به لوكا ويتيلو مي‌دونستم؛ اول اينكه قرار بود وقتي پدرش بازنشسته يا فوت شد، رهبر كل مافياي نيويورك بشه. و دوم اينكه بخاطر شكستن گردن يه نفر با دست هاي خالي بهش لقب ‘نائب پليد’ داده بودند. نمي‌دونستم اون چندسالشه. دخترعموم بيبيانا مجبور شده بود با مردي كه سي سال ازش بزرگ‌تره ازدواج كنه. لوكا نمي‌تونست انقدر پير باشه چون پدرش هنوز بازنشسته نشده بود. حداقل اميدوار بودم كه اينطور باشه. يعني اون آدم بي رحمي بود؟

پيشنهاد نودهشتيا

دانلود رمان هجده سالگي نودهشتيا

دانلود رمان آغوش كاكتوس نودهشتيا

دانلود رمان در بند نام نودهشتيا

امتیاز:
 
بازدید:
[ ۲۷ دى ۱۴۰۰ ] [ ۰۷:۲۷:۵۱ ] [ ♡ ]
{COMMENTS}
ارسال نظر
نام :
ایمیل :
سایت :
آواتار :
پیام :
خصوصی :
کد امنیتی :
[ ]
.: Weblog Themes By ratablog :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
موضوعي ثبت نشده است
آرشيو مطالب
پنل کاربری
نام کاربری :
پسورد :
لینک های تبادلی
فاقد لینک
تبادل لینک اتوماتیک
لینک :
خبرنامه
عضویت   لغو عضویت
امکانات وب