همينك سوپرايزي ديگر: گاهي آدم اشتباه ميكند، يك اشتباه بزرگ كه سالها خودش را نميبخشد، اما بعضي اشتباهات انفرادي نيست، بعضي اشتباهات ديگران با يك تلنگر از سمت ما اتفاق مي افتد كه هرگز جبران پذير نيست، حتي اگر شما بخاطر آن تلنگر مخرب هميشه پشيمان باشيد، هرگز نمي توانيد زمان را به عقب برگردانيد، زندگي من عين يك ديوانگي لحظه اي، به دست خودم كنفيكون شد و آتيشي بپا كردم كه همه ي زندگيمو باهاش سوزاندم، ميل اين آتيش از من بلند شد و آن كسي كه اين آتيش را فوت كرد باد زد تا گر بگيرد كسي نبود جز …
نور كمي از تلويزيزيون كه مدت ها بود فيلمش تموم شده بود و تنها ازش يه صفحه آبي تيره مونده بود، چهره ي حامد و نشونم مي داد … صداش توي گوشم دوباره اكران شد: آخخخخخ نشا … با وحشت بهش نگاه كردم، بازوهامو توي چنگش گرفت و تكونم داد و گفت: نساء چته؟ منم، حامد برادرت … موهاش آشفته بود، عضلات سرشونه اش چقدر داره خودنمايي ميكنه، اون يه مربي بدن سازيه، هيكلش فوق العاده است، هميشه توي خلوت ترين گوشه ي ذهنم مي گفتم: خوش بحال اون كه زن حامد بشه!
ببين لامصب از خودش چي ساخته، قدبلند، كل هيكلش يه مثقال چربي نيست، بابا خيلي بد سليقه است كه مي گه: حامد از زندگي فقط دمبل رو شناخته! … آخه حيفش نمياد نگاه كن داداشم تنديسي از يه هيكل مردونست … داداش!؟ داداش!؟ … نساء خاك بر سرت هيس چرا گريه مي كني؟ تو خواستي خب … مي زدي تو دهنم … موهاي باز و پريشونم رو دورم ريخته بودم، زانوهامو تو بغلم گرفتم و سرمو رو زانوم گذاشتم
به درخواست كارگروه مصاديق مجرمانه لينك دانلود حذف شد، اين مطلب ويرايش هم نخواهد شد، ما طبق قوانينمون مطالبي كه عيب محتوايي داشته باشند كامل حذف خواهيم كرد