نودهشتيا | ||
|
دانلود رمان تمناي نوش دارو نودهشتيا
نام رمان: تمناي نوش دارو نويسنده: نيكتوفيليا (مهديه سادات ابطحي) كاربر انجمن نودهشتيا ژانر: اجتماعي_عاشقانه صفحه آرا: فاطمه السادات هاشمي نسب طراح جلد: Aramis.R_G ويراستار: نگين يزداني-آريانا خوشكام تعداد صفحه:۶۳۱ WWW.98IA3.IR خلاصه رمان تمناي نوش دارو: روايت خانوادهاي از تبار صميميت و گرما كه عشق و هوس، گوشه چشمي به كانون گرمشان مياندازد. خانوادهاي متشكل از چهار عضو كه عشق آنها را از هم فروميپاشد. بنياد خانواده را نابود ميكند. دختر و پسري كه بيخبر پي معشوق ميافتند و در اين راه، بسيار ضربه ميبينند و حتي، تا مرز نابودي هم خواهند رفت. پدر محكم و استواري كه بيخيال تمام سالهاي زندگي مشتركش ميشود و دل به دلفريب جوانش ميدهد. حال عاقبت چراغ خانه، مادر خانه چيست؟ آيا به مقابله با بختك زندگياش ميرود يا تسليم ميشود و سكوت ميكند؟ روزگار با اين چهار تن چه ميكند؟ در كنار هم از زير سايهي نحس بختك بيرون خواهند آمد؛ يا پشت به هم ميكنند و راه خود را پيش مي گيرند؟ پيشنهاد نودهشتيا رمان پالتِ بدون رنگ|melcmyكاربر انجمن نودهشتيا رمان نجواي عذاب_Mahta_(يگانه رضائي) كاربر انجمن نودهشتيا مقدمه: و ايكاش، مردم ميفهميدند در اين دنياي پرهياهو، مانند عقربههاي ساعت باشند. از كنار هم رد شوند؛ ولي… به يكديگر تنه نزنند. (ميسوزم. من از درد اين بيپناهي و بي تكيهگاهي ميسوزم. در وجودم، آتش شعله ميكشد و قلبم را، مغزم را، تمام من را ميسوزاند. از درون نابودم. تو خود قول ساكت كردن اين پاره آتش را داده بودي. ندادي؟ نشان به آن نشان كه شانههايم را گرفتي و داد زدي «اينقدر نااميد نباش. دارم بهت ميگم من كنارتم» پس چه شد اي همهي من؟ شانههايم را رها كردي كه چه؟ آهاي. يك نفر آرامم كند. هيچخوبه نميخواهد دلش را به رحم آورد و كمكي برساند؟ نبض من از نبض يك مرده آرامتر است. پناهم نميدهيد؟ ميگذاريد چشمهايم بسته شوند؟ براي چه؟ يك نفر دل بسوزاند و پناهم شود. نوش دارو… نوش دارويم را بياوريد. از مرگ نجاتم دهيد. دستم را بگيريد و يا علي گويان بلندم كنيد. تمنا دارم… يك نفر نگاهم كند… تمناي نوش دارو دارم… اصلاً كسي هست؟) بخش اول يك روح خسته! روانپزشك: لبهي فنجان قهوهي گرم و كمي شيرينم را به لبانم چسباندم و در حالي كه دست در جيب رو به روي پنجره ايستاده بودم، جرعه از آن را نوش كردم. فنجان را پايين آوردم و چشم ريز كرده، به درب ورودي خيره شدم. مردي بالاي سي سال سعي داشت خانمي را با زور و پرخاش، به داخل هدايت كند. مچ هاي بيزورش را گرفته بود و كشان- كشان به داخل محوطه ميكشيد. خانم با جيغ هاي گوش خراشش تمام فضا را از آن سكوت آزاردهنده ميربود. التماس ميكرد و با گريه و هق- هق، روي به مرد قول ميداد ديگر هرگز به كسي آسيب نرساند. دو تن از پرستارانِ هميشه در دسترس جلو رفتند و با احتياط خانم را نگه داشتند. اين حتما از همان موارد ترسناكي بود كه هيچگاه دل ملاحظه اش را نداشتم. روي گرفتم كه صداي مرد بالاخره بلند شد: – مراقب ناخن هاش باشين؛ چنگ مياندازه. خانم چه خبره؟ مگه حيوون گرفتي؟ پيشنهاد نودهشتيا: دانلود رمان باجه موذي گري نودهشتيا دانلود داستان بيصدا بمير نودهشتيا دانلود رمان تمناي نوش دارو نودهشتيا
امتیاز:
بازدید:
[ ۲۳ دى ۱۴۰۰ ] [ ۰۲:۲۳:۳۲ ] [ ♡ ]
{COMMENTS}
|
|
[ ساخت وبلاگ :ratablog.com ] |