نودهشتيا
 
نويسندگان
مطالب تصادفی
عضویت
نام کاربری :
پسورد :
تکرار پسورد:
ایمیل :
نام اصلی :
آمار
امروز : 8
دیروز : 0
افراد آنلاین : 1
همه : 359
پيوندهای روزانه
لينكي ثبت نشده است
چت باکس

دانلود رمان كرگ‌زاده نودهشتيا

 

خلاصه:

 

متفاوت بودن خودش به اندازه كافي سخته و تو فكر كن قرار هست خودت رو همرنگ جماعت نشون بدي… اين خيلي سخت تره!

مايك پسري گرگينه‌ هست كه با تمام اطرافيانش فرق داره. آره،اون انسان نيست!

ولي اين تمام ماجرا نيست! اون حتي با تمام هم نوعان خودش فرق داره. عجيبه نه؟ عجيب و…شوم!

همين روي تمام زندگيش خط سياهي ميكشه و اون رو تنها ترين موجود زمين مي‌كنه..

ولي …يك اتفاق باعث ميشه كه گرما رو به قلبش برگردونه و اون به عشقي ممنوعه اسير ميشه…حسي كه باش اميد ادامه دادن و مبارزه كردن ميده…

حسي كه باعث بيدار شدن نفريني هولناك ميشه!

 

 

برشي از متن رمان:

 

 اين لحاظ گيج بودم كه مي تونستم راحت فكر كنم اما قادر به تمركز و كنترل اعمال

 

بدنم نبودم و ذهنم هر از گاهي گنگ مي شد و فراموش مي كردم كي و كجا هستم. از

 

حصار درخت ها بيرون اومدم و توي فضاي آزاد مشغول دويدن شدم. سرمو به سمت

 

باال برگردوندم، ماه در نقطه اوجش مي درخشيد و مي تونستم قدرتي كه از تاثير ماه

 

روي من بود با تك تك سلول هاي بدنم حس كنم. در باالترين نقطه تپه ايستادم و

 

زوزه بلندي كشيدم. گرگ ها پشت سرم ايستادن و كار منو تكرار كردن.

 

شامه تيزم بويي غير از افراد حاضر در كنارم حس كرد و پاهام بي اراده و بدون كنترل

 

از جا كنده شدن و مثل تيري كه از چله رها شده به سمت مسيري نامعلوم دويدم.

 

مسير در عين آشنايي براي ذهن گنگ و گيجم غريبه بنظر مي رسيد و نيرويي بي

 

منطق بر مغزم حكم فرما مي شد. مي تونستم چراغ هاي روشن خانه هارو ببينم و دلم

 

مي خواست با همه قدرت به سمت خانه هاي روشن هجوم ببرم. با ضربه سنگيني از

 

مسيرم منحرف شدم. گرگينه اي بزرگتر با همه قدرت منو به مسير جنگل كشوند و از

 

دهكده دور كرد.

 

حس كردم ذهنم رفته رفته تحليل مي ره و همين قدرت اندك فكر كردن رو هم از

 

دست مي دم…تاريكي به ذهنم غلبه كرد و منطق كنار رفت و ذهنم خالي شد از هر

 

فكر و عمل ارادي. درست مثل خوابي عميق در بيداري.

با تكون هاي دستي به خودم اومدم.

دانلود رمان كرگ‌زاده نودهشتيا


ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:
[ ۲۳ دى ۱۴۰۰ ] [ ۰۲:۱۹:۳۴ ] [ ♡ ]

دانلود رمان رديف كلاغ ها نودهشتيا

 

نام رمان: رديف كلاغ ها

نويسنده رمان: مهسا الف

ژانر رمان: عاشقانه

تعداد صفحه: ۴۷۱

دانلود رمان رديف كلاغ ها نودهشتيا

خلاصه رمان رديف كلاغ ها در نودهشتيا:

برخي از جرايم هرگز فراموش نمي شوند … حنا در زندگي اش به خطر نمي زند، آپارتمانش را با وسواس در يك منطقه ي مطمئن و امن با همسايگاني خوب انتخاب مي كند. جايي كه بتواند يك زندگي آرام و كم حاشيه داشته باشد. اما گاهي اين خطر است كه به دنبالت مي دود و يك اشتباه كافيست! تنها يك اشتباه … وقتي كه درب خانه را به روي عاشقي پنهاني باز مي كند. مردي كه تا به حال ملاقات نكرده را مي بيندكه از اوتقاضاي ازدواج مي كند. عمادي كه هرگز پاسخ رد را نمي پذيرد و حنا را به سوي جهنم مي كشاند. پرده هايي كه از رازها مي افتد و زواياي تاريكي كه روشن مي شود و حنايي كه كابوسش تازه آغاز مي شود!

بخشي از رمان رديف كلاغ ها

پا برهنه رو به روي آيفون كهنه و رنگ و رو رفته ي آپارتمان كوچك و جمع و جورش ايستاده بود. صداي زنگِ بلبلي روي اعصاب را كه هر روز صبح به خودش قول مي داد از اكبر آقا، الكتريكي محلشان، بخواهد با يك زنگ معمولي عوضش كند. شب كه خسته از اتوبوس پايين مي پريد و پاهايش را به زور روي آسفالت مي كشيد و آرزو مي كرد كاش خانه اش كمي نزديكتر به سر خيابان بود. تنها چيزي كه به ذهنش نمي رسيد، همان زنگِ بلبلي اعصاب خورد كن بود!

همان نوستالژي پارچ بلبلي شان كه زماني كه سن و سال كمتري داشت بازارش داغ بود و در هر خانه يكي پيدا مي شد! هرچند اينجا تنها جايي بود كه صداي زنگ آيفونش هم چهچه ي بلبل بد صدايي بود! تيز وگوش خراش. انگار كسي كه قبل از او در اين خانه زندگي مي كرد به پرندگان علاقه داشت. اين را از روي قفس هاي سفيد و طلايي جا مانده در بالكن فهميده بود.

قفس هايي كه درونش به جاي زنداني كردن پرنده ها، گلدان هاي لاله عباسي خانه ي قديميشان را آويزان كرده بود و در خاكش پروانه هاي رنگي پلاستيكي جاي داده بود! نه اينكه پرنده ها را دوست داشته باشد و بخواهد رها و آزادانه پرواز كنند، در حقيقت دوستشان نداشت … يك موجود كوچكِ ظريف وآسيب پذير …

دانلود رمان رديف كلاغ ها نودهشتيا


ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:
[ ۲۳ دى ۱۴۰۰ ] [ ۰۲:۱۵:۰۱ ] [ ♡ ]

دانلود رمان طيلا نودهشتيا

 

نام رمان طيلا

نويسنده رمان زهرا بيگدلي

ژانر رمان عاشقانه

تعداد صفحه ۹۴۳

دانلود رمان طيلا نودهشتيا

خلاصه رمان طلا در نودهشتيا:

بعد از رسوايي به بار آمده و خودكشي طلا، خانواده براي فرار از خاطرات با دل خون و چشمان گريان، به كانادا مهاجرت مي كنند، حال بعد از پنج سال با فوت مادربزرگ به ايران بازگشته اند، طيلا خواهر طلا، از طرف اعلا تهراني خواننده معروف، دعوت به همخواني در بعضي از آهنگ هايش و همكاري با تيمش مي شود، علاقه اي به ميان مي آيد ولي با فهميدن راز خانوادگي طيلا …

 

پيشنهاد نودهشتيا:

رمان بارش آفتاب | نسترن اكبريان كاربر انجمن نودهشتيا

رمان پشيمان مي‌شوي (جلد دوم سرپناهي ديگر)| Qazal كاربر انجمن نودهشتيا

بخشي از رمان طيلا:

بعد از پنج سال برگشتن به كشوري كه با چشم گريان و دل خون از آن فرار كرديم، كمي وهم داشت. وهم زنده شدن خاطرات… نه اينكه در اين پنج سال يادش آزارمان نداده باشد نه، ولي فرق ميكرد ديگر، نمي كرد؟ برگردي جايي كه هوايش هم بوي خاطرات مي دهند. جاي جايش يادآور خيلي اتفاق هاست… مي دانستم وهم دارد. نفسم را با آه بيرون فرستادم. موهايم را پشت گوشم مهار كردم. ساعت گوشي ام را چك كردم، يازده شب بود.

بي اراده كمي در صندلي جابجا شدم و سر چرخاندم و به ساختمان بلند و عريض هتل پشت سرم نگاه كردم. ميان آن همه پنجره دنبال اتاق مامان و بابا گشتن مسخره بود. صاف نشستم. با آن قرص هايي كه به خورد مامان داده بودم، بي شك خواب بود. خوابي كه هفت پادشاه در آن نبود و فقط حسرت بود و دل تنگ… خودش بارها گفته بود كه قرص ها را بي خودي به خوردش مي دهم. او در خواب هم هشيار خيلي روزهاست، روزهايي كه ظاهرا گذشته بودند و باطنا… آه!

مطمئن بودم تا روزها خواب به چشمم نمي آيد. زخم هايي كه كهنه شده بودند، باز داشت سرباز ميكرد و شروع دردهايش را حس مي كردم. رمز گوشي را زدم و صفحه ي اينستاگرام را باز كردم. خيلي وقت بود گوشه ي گوشي ام بي استفاده مانده بود. چقدر پيام تلنبار شده در دايركت داشتم! كامنت ها كه ديگر هيچ.

پيشنهاد سايت نودهشتيا:

دانلود رمان تمناي نوش دارو نودهشتيا

دانلود رمان باجه موذي گري نودهشتيا

دانلود رمان طيلا نودهشتيا


ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:
[ ۲۳ دى ۱۴۰۰ ] [ ۰۲:۱۰:۵۶ ] [ ♡ ]

دانلود رمان سيزدهمين روز از پاييز نودهشتيا

 

رمان سيزدهمين روز از پاييز زهرا زنده دلان

نام رمان سيزدهمين روز از پاييز

نويسنده رمان زهرا زنده دلان

ژانر رمان عاشقانه

تعداد صفحه ۲۵۶۱

خلاصه رمان:

 محمد پسري نوزده ساله، توي صفحه ي اينستاگرامش با دختري بنام رويا دوست ميشه و شروع اين ارتباط متفاوت تر از هر رابطه اي، طوري كه رويا، دختري ساده و عاشق پيشه، براي راضي كردن محمد و اثبات علاقش، تن به هر خواسته اي ميده! خواسته هاي غير معقول كه نيمي از ارتباط هاي امروزي رو درگير خودش كرده …

پيشنهاد نودهشتيا:

رمان اين مغز با افكارش به فروش مي‌رسد|۸۶ttsabaكاربر انجمن نودهشتيا

رمان بدلكاران «ريسمان سياه و سفيد» | مبينا حاج سعيد كاربر نودهشتيا

بخشي از رمان:

آمار بالاي پيجم بهم چشمكي زد و با لحني آميخته به ذوق و هيجان رو به دنيا گفتم: واي فالوورام نزديك هزار نفر شده، مي دوني يعني چي؟ چپ چپ نگاهم كرد و كمر به كور كردن ذوقم بست: خنگه خدا تو دو هزار نفر رو فالو كردي كه هزار نفر فالوور داري … اين ديگه پز دادن داره؟ نااميد نگاهش كردم. خواهر بزرگتر و اين ضايع كردن هاي هميشگي آدم رو از هر چي كوچيك بودن پشيمون مي كرد … دلم مي خواست هر ثانيه يك سال بزرگتر بشم تا بفهمه من بچه و خنگ نيستم اما خب فايده اي نداشت

نگاه سردم رو كه ديد لبخند كمرنگي زد و همون طور كه از روي زمين بلند مي شد گفت: حرف حق رو زدم خواهر من، گفتم به اين آماراي الكي كه دو روز ديگه از بين ميره دل نبندي … به درس و كتابات برس، چيزي به شروع مدرسه ها هم كه نمونده! كلافه از نصيحت هاي تكراريش سري تكون دادم و بي اعتنا بهم از اتاق خارج شد … به عادت هميشه آهنگ خواننده ي مورد علاقم رو پلي كردم و همزمان توي صفحه ي اينستاگرامم مشغول چرخيدن شدم … درخواست هاي جديد رو قبول كردم و با ديدن آيدي پيجم لبخندي زدم

حس خوبيه فن پيج كسي باشي كه برات اسطوره و الگوئه. حس خوبيه كه يه آرامش دائمي براي لحظه هاي خوب و بد زندگيت داشته باشي … مشغول چك كردن پست هاي طرفدارهاي ديگه شدم و توي ذهنم به دو سال اخير زندگيم فكر كردم، به دو سالي كه با طعنه و تحقير و تمسخر اطرافيانم به آهنگ هايي كه گوش ميدم گذشت … به دو سالي كه هر جا اسم بهزاد پكس اومد سينه سپر كردم و تعريفش رو كردم …

پيشنهاد نودوهشتيا:

دانلود رمان طيلا نودهشتيا

دانلود رمان گرگ زاده براي اندرويد و كامپيوتر

دانلود رمان سيزدهمين روز از پاييز نودهشتيا


ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:
[ ۲۳ دى ۱۴۰۰ ] [ ۰۲:۰۷:۰۰ ] [ ♡ ]

دانلود رمان آركا نودهشتيا

 

نام رمان: آركا

نويسنده رمان: ناشناس

ژانر رمان: عاشقانه

تعداد صفحه ۱۷۱۵

خلاصه رمان آركا نودهشتيا:

يك هكر دروغ رو دوست نداره و احتمالا با يك دروغ ساده كل ارتباطش رو با شما خراب مي كنه! فهميدن حقيقت هم براش سخت نيست. چون به داخل هر چيزي (ذهنتون يا سيستم‌تون … ) به راحتي دسترسي داره، پس بهتره هميشه باهاش صادق باشيد يا ازش فاصله بگيريد….! البته فاصله گرفتن به نفع تونه، چون: ” بودن با يك هكر به شدت خطرناكه ”.

پيشنهاد نودهشتيا:

رمان دروغ شيرين، دروغ تلخ|Mehranehكاربر انجمن نودهشتيا

رمان پروژه انتقام ملودي | نارسيس بانو كاربر انجمن نودهشتيا

بخشي از رمان

از شدت خستگي خميازه اي كشيدم و خواستم كنترل هواپيما رو از دستي به سيستم اتوپايلوت «خلبان خودكار» تغيير بدم كه همون لحظه آدرس جديدي از طريق موج رادويي و GPS برام فرستاده شد. متعجب نگاهي به آدرس جديد، كه روي نقشه ي هواپيما قرار گرفته بود انداختم و با ترديد دستم رو به سمت بي سيم دراز كردم. آخه چرا درست زماني كه دارم به مقصد مي رسم، رئيس بايد آدرس رو عوض كنه؟ نكنه اتفاقي بدي افتاده!؟

با اين فكر، تند دكمه اتصال بي سيم رو فشردم و زيره لب نجوا كردم:

_كد ۴ صحبت مي كنه…لطفا جواب بديد!

صدايي به گوش نرسيد. دوباره گفتم:

_كد ۴صحبت مي كنه…لطفا درمورد اين تغيير ناگهاني مقصد توضيح بديد.

باز هم سكوت! انگار كلا ارتباط من با مركز قطع شده بودش. سابقه نداشت كه از اين اتفاقا بيوفته، مخصوصا الان كه در حال انتقال اطلاعات و اشيا با ارزشي هستم.

وقتي ديدم كسي جوابم رو نميده و ارتباط قطع، كلافه بي سيم رو سره جاش گذاشتم و كنترل هواپيما رو در دست گرفتم. بايد مي رفتم به آدرس جديد! قطعا رئيس يه چيزي مي دونسته كه اين مقصد رو برام مشخص كرده. هواپيما رو، به طرف آدرس جديد هدايت كردم تا اينكه بعد از حدودا يك ربع، به نزديكي يك باند متروكه رسيدم. پرنده پر نمي زد و حتي خبري از افراد رئيس در اين باند نبود! مونده بودم فرود بيام يا نه!؟

دانلود رمان آركا نودهشتيا

پيشنهاد نودهشتيا:

دانلود رمان قلب هاي زنگ زده نودهشتيا

دانلود رمان باجه موذي گري نودهشتيا

دانلود رمان آركا نودهشتيا

 


ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:
[ ۲۳ دى ۱۴۰۰ ] [ ۰۲:۰۳:۱۶ ] [ ♡ ]

دانلود رمان جان شهرزاد نودهشتيا

 

نام رمان جان شهرزاد

نويسنده رمان رز آبي

ژانر رمان عاشقانه

تعداد صفحه ۹۴۴

خلاصه رمان جان شهرزاد:

كاربران عزيز سايت رمان بوك: داستان رمان در مورد دختري به اسم شهرزاد كه پدرش توسط همكارش به قتل ميرسه و شهرزاد بعد از مدت ها راضي به رضايت ميشه، به شرطي كه پسر قاتل باباش باهاش ازدواج كنه تا بتونه ارث پدرش و كه شرطش ازدواجه بگيره و چه بلاهايي كه سر جانيار نمياره با همخونه شدنش براي انتقام…

پيشنهاد نودهشتيا:

رمان عمارت مه آلود| ريحانه اسماعيلي كاربر انجمن نودوهشتيا

در جستجوي خورشيد | arrtahoor كاربر انجمن نودهشتيا

بخشي از رما جان شهرزاد:

همونطور كه بي حوصله وسايلامو داخل كيفم مي چپونم، ميگم: بابا ميشه بس كني؟ مخم نمي كشه! دارم بهت ميگم سنت بره بالا ديگه هيچكس در اين خونه رو نميزنه شهرزاد! كتش و مي پوشه و من كلافه كوله مو روي شونم مي ندازم: احتمالا شب دير ميام! كي ميخواي رفيق بازي تو تموم كني دختر؟ كي ميخواي سرو سامون بگيري؟ بزرگ شي؟ چند سالته!

با عصبانيت نگاش ميكنم: من سازم نميگه با مرداي اين دوره زمونه … همون دو سال پيش خر يه پسر اشغال شدم كه واسه پول شما كيسه دوخته بود و خرم كرد بس نيست؟ همه مگه مثل شهابن؟ هوف بابا … بيا برو سركارت … مگه نگفتي ارثي بهم تعلق نمي گيره تا ازدواج نكنم؟ پس ديگه مشكلت چيه؟ با اخم ميگه: مشكل من داراييمه؟ من … شوهر … ن… مي … ك … نم…! بيرون ميرم و عصبي از حياط بزرگ مون مي گذرم … پشت ماشين مي شينم و استارت مي زنم

راحله تامي و از شيشه بهم ميده … روي صندلي كنارم ميزارم و حركت مي كنم … دستي روي سرش مي كشم: ببرمت مهد بعد ميام مي گردونمت خب؟ خودشو واسم لوس ميكنه … مي خندم و نگاه ديگه اي به گربه اي كه بابا ازش متنفره مي كنم … دليل دلشوره ي امروز مو نمي فهمم! وارد باشگاه ميشم و شيما دستي واسم بلند ميكنه … اين قدر با بابا در مورد يه موضوع تكراري بحث كردم كه حتي حوصله ي ورزش ندارم …

رمان جان شهرزاد

پيشنهاد نودهشتيا:

دانلود رمان كلاهي براي باران نودهشتيا

دانلود داستان عقايد پوسيده نودهشتيا

دانلود رمان جان شهرزاد نودهشتيا


ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:
[ ۲۰ دى ۱۴۰۰ ] [ ۰۷:۱۰:۱۹ ] [ ♡ ]

دانلود رمان آن نيمه ديگر نودهشتيا

 

نام رمان آن نيمه ديگر

نويسنده رمان آنيتا سالاريان (anital)

ژانر رمان عاشقانه

تعداد صفحه ۴۸۷

خلاصه رمان آن نيمه ديگر

هم اكنون در نودهشتيا با رمان پرطرفدار جديد با ترلان، دختر يكي از قاضي هاي معروف تهران، برخلاف اون چيزي كه توي خانواده ش رسمه اهل درس و مشق نيست و عشق رانندگي داره، در نتيجه ي پاپوشي كه براش درست مي كنن وارد يه باند ميشه، اونجا ازش انتظار دارن كارهايي رو انجام بده كه وجدانش قبول نمي كنه، بين دو راهي گير مي كنه، بين زندگي خودش و زندگي ديگران، زماني كه تصميم قطعيش و مي گيره رويارويي با آن نيمه ديگرش مسير نقشه هاش و عوض مي كنه …

پيشنهاد نودهشتيا:

رمان مالاگاسي | كاربر انجمن نودهشتيا

راز لحظه‌ها | مانش Mansh كار بر انجمن نود هشتيا

بخشي از رمان آن نيمه ديگر

عاشق اين بودم كه پامو محكم روي پدال گاز فشار بدم و خودمو توي سرعت و صداي موتور ماشينم گم كنم … در عوض توي ماشين بابام نشسته بودم و با دهان نيمه باز به صف ماشين هاي رو به روم زل زده بودم … از ترافيك متنفر بودم … سرم درد گرفته بود و احساس مي كردم دارم هواي مسمومي رو به ريه هام وارد مي كنم

سر گيجه هم به دردهام اضافه شد…تصوير ماشين هاي رنگ و وارنگي كه رو به روم بي حركت وايستاده بودند و الكي بوق مي زدند حالمو بدتر كرد. يه صدا توي سرم پيچيد: مي دونم از چي شاكي هستي … از اينكه نمي توني گاز بدي و اين يكي ماشينم بفرستي تعميرگاه … پوفي كردم و وارد يكي از كوچه هاي فرعي شدم … راه رو از اون جا بلد نبودم ولي پرسون رفتن و به ترافيك ترجيح مي دادم … كوچه ي فرعي به نسبت باريك و از ماشين هاي پارك شده پر بود

بدبخت كسايي كه خونشون اينجاست. هميشه كوچه شون اين شكليه؟ در همين موقع چشمم به پسري افتاد كه داشت وسط كوچه با سرعت راه مي رفت … يه شلوار جين سرمه اي و كاپشن مشكي پوشيده بود … كيفي رو به صورت كج روي شونه اش انداخته بود … سرشو پايين انداخته بود داشت وسط كوچه راه مي رفت …اخم كردم و برايش بوق زدم …

دانلود رمان آن نيمه ديگر نودهشتيا

پيشنهاد نودهشتيا:

دانلود رمان تيامدا نودهشتيا

دانلود رمان هجده سالگي نودهشتيا

دانلود رمان آن نيمه ديگر نودهشتيا


ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:
[ ۲۰ دى ۱۴۰۰ ] [ ۰۷:۰۶:۱۳ ] [ ♡ ]

https://s4.uupload.ir/files/whatsapp-image-2021-11-04-at-23.04.13-1-768x768_3s7v.jpeg

دانلود رمان بازنده ها نميخندند نودهشتيا

 

نام رمان بازنده ها نمي خندند

نويسنده رمان اكرم حسين زاده (اميدوار)

ژانر رمان عاشقانه

تعداد صفحه ۲۹۹۸

خلاصه رمان بازنده ها نميخندند:

همراهان رسانه رمان بوك همينك با رمان جديد : صداي دوباره‌ي آيفون كه بلند مي‌شود، ناچار مانتويم را تن مي‌كشم و عجولانه روسري‌ام را هم بدون نگاه كردن به آينه مي‌بندم، با همان حس و حال مزخرفي كه از روز پيش در وجودم، نمي‌دانم چرا! دارم عرض كوتاه حياط را رد مي‌كنم، نفس پري مي‌كشم، هنوز در را درست و حسابي باز نكرده‌ چشمانم جمع مي‌شود، بوي معطر گل‌هاي مريم در مشامم پر مي‌شود، نگاهم فرصت بالا رفتن پيدا نمي‌كند، زمين پر است از گلبرگ‌هاي سرخ كه دو سمت اين جاده سرخ شاخه‌هاي سفيد گل مريم منظره‌ي بديعي به وجود آورده، فرصت آنقدر كم است كه نتوانم نتيجه بگيرم …

پيشنهاد نودهشتيا:

رمان بارش آفتاب | نسترن اكبريان كاربر انجمن نودهشتيا

رمان افق طلايي | mahdiye11 كاربر انجمن نودهشتيا

بخشي از رمان بازنده ها نميخندند:

چشمم تا انتهاي اين مسير گلبرگي كشيده مي شود؛ مسيري يك، يك و نيم متري … و مي رسد به كفش هايي سياه و براق و شيك! اين بار هيچ نيازي به زمان ندارم كه نتيجه بگيرم. صاحب اين كفش ها چه كسي است! نگاهم بالا مي رود تا شلوار كتان مشكي و بلوز اسپورت يشمي اش و تا چانه مربعي و محكم … لب هايي كه خيلي بايد دقت كرد تا آن كشيده شدن محوش را ديد و سبيل متفاوت … چشمانم انگار در جنگ با خود از چشمانش پل مي زند

و به موهاي فر ولي بينهايت حالت دار و فوق العاده اش مي رسد و از همانجا تا آسمان مي رود … تكيه ام را به در مي دهم. به ياد آخرين تيرم نفسي مي كشم … حس پايان خط بودن و تغيير زير بيني ام بد جور دارد خودي نشان مي دهد … نمي دانم چشمانم جسارت مي كنند يا تغيير ميميك صورت مرد موجب مي شود اينقدر ضربتي نگاهم از آسمان به سمت چشمان او پرتاب شود

و چشمانش بيشتر شكل لبخندي مي گيرد: سلام و من مي مانم و يك سلامي كه جوابش واجب است و او و سلامي كه شايد خيلي معنا دارد … هنوز در جواب دادانش مرددم كه تكيه اش را از ماشين مشكي رنگش مي گيرد و گام كوچكي جلوتر مي آيد: داري پيشرفت مي كني …

دانلود رمان بازنده ها نميخندند نودهشتيا

پيشنهاد نودهشتيا:

دانلود رمان بغض من عشق او نودهشتيا

دانلود رمان پليس‌هاي شيطون پسرهاي معروف نودهشتيا

دانلود رمان بازنده ها نميخندند نودهشتيا


ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:
[ ۲۰ دى ۱۴۰۰ ] [ ۰۷:۰۱:۳۳ ] [ ♡ ]

دانلود رمان عاشقتم ديوونه نودهشتيا

 

نام رمان عاشقتم ديوونه

نويسنده رمان حانيا بصيري

ژانر رمان عاشقانه , اجتماعي , طنز

تعداد صفحه ۵۴۳

خلاصه رمان عاشقتم ديوونه:

داستان راجب دختريه كه از طبقه حدودا متوسط جامعه است و پيشه مادر پدرش سرايداري است ، دياناي داستان رمان ما دانشجوي رشته مهندسي معماري و تك دختر اين خانواده هست ، اما با وجود اينكه پدر و مادرش تلاش ميكنن تا اون كم و كسري در زندگيش احساس نكنه اما ديانا دوست داره روي پاهاي خودش بايسته كه عشق و ماجراهايي مابين ديانا و رادين …

پيشنهاد نودهشتيا:

رمان كابوس افعي | سادات.۸۲ كاربر انجمن نودهشتيا

رمان با من بمان| masi.fardi كاربر انجمن نودهشتيا  

بخشي از رمان عاشقتم ديوونه:

با عصبانيت تو پياده رو راه ميرفتم و به خودم فحش مي دادم

آخه دختره خر تو بايد انقدر به يه مرتيكه غوزميت رو بدي كه تو رو بخاطر نيم ساعت تاخير از كلاس بندازه بيرون!

هان … پس كجا رفت اين انسانيت … پس احترام گذاشتن به حقوق ديگران چي شد؟

خاك تو سرت ديانا خاا …

دهنمو مثل چي يه متر وا كرده بودم كه بگم خاك يهو حرف تو دهنم ماسيد

يه پسر خوشگل از كنارم رد شد …

هي واي ، ببينش چه خوشگله اين!

هنوز حرفم تموم نشده بود كه پام گير كرد به يه سنگ مزاحم

همونطور كه رو هوا و زمين معلق بودم

به اين فكر كردم كه وويي الان دستشو دور كمرم حلقه ميكنه و منم مثله كوالا بهش مي چسبم.

داشتم با خودم خيال بافي مي كردم كه شپلق همچين با كله خوردم زمين كه چشمام داشت از كاسه سرم ميزد بيرون.

اون پسره هم بلانسبت گاو از كنارم رد شد و رفت.

دورو برو ديد زدم ببينم كسي ديدتم …

كه ديدم بله ما هيچ جا نخورديم زمين اومديم جلو لونه زنبور رو زمين بنر شديم

سردر مجتمعي كه جلوش خوردم زمين و نگاه كردم …

دانلود رمان عاشقتم ديوونه نودهشتيا

پيشنهاد نودهشتيا:

دانلود داستان مرآت سحر نودهشتيا

دانلود رمان آغوش كاكتوس نودهشتيا

 

دانلود رمان عاشقتم ديوونه نودهشتيا


ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:
[ ۲۰ دى ۱۴۰۰ ] [ ۰۶:۵۷:۲۶ ] [ ♡ ]

دانلود رمان تقدير شيرين نودهشتيا

 

دانلود رمان تقدير شيرين

نام رمان تقدير شيرين

نويسنده رمان زهرا اسدي

ژانر رمان عاشقانه,اجتماعي

تعداد صفحه ۷۳

خلاصه رمان تقدير شيرين:

شيرين دختري مهربان و زيبا و خوش رو كه محض اين صفات شخصيتي خوب مورد توجه همگان است ، شيرين در خانواده اي پر جمعيت و تنگدستي زندگي ميكند كه تفاوت ظاهري بالايي با افراد خانواده دارد ، برادري بزرگتر از خود به نام علي دارد كه بيشترين محبت را از او مي بيند و در جريان تلاشهاي علي خانواده از فقر بيرون مي آيد …

پيشنهاد نودهشتيا:

رمان تير | n.a25 كاربر انجمن نودهشتيا

رمان رنگ شب | آفتابگردون كاربر انجمن نودهشتيا

بخشي از رمان تقدير شيرين:

دايي خانواده و فرزندش فريد براي حضور در مراسم عروسي برادر شيرين از بحرين عازم ايران هستند و فريد به جمع دوستداران شيرين افزوده ميشود!

در اين ميان شيرين پي ميبرد كه برادر بزرگش هم بشدت عاشق دختري است ولي قانع نميشود اسم و مشخصات دختر را به خانواده بگويد!

بعد از يك سال مجدد دايي و فريد اين بار به همراه زن دايي به ايران مي ايند و شيرين را خواستگاري ميكنند.

مادر شيرين او را وادار به اين ازدواج ميكند با اين افترا ( ترفند ) كه سد راه زندگي علي را برميداره!

وقتي شيرين به بحرين ميرود متوجه ميشود كه فريد همدوش ( همسر ) ديگري هم داره كه موضوع را از او و خانواده اش پنهان كرده بودند!

شيرين عصباني از اين حقه تصميم ميگيرد كه هر جور شده به ايران باز گردد ولي زندايي به او ميگويد تا وقتي بچه دار نشده به او اجازه بازگشت نميدهند و …

دانلود رمان تقدير شيرين نودهشتيا

پيشنهاد نودهشتيا:

دانلود رمان سكوت نودهشتيا

دانلود رمان سيرك سلاخي نودهشتيا

دانلود رمان تقدير شيرين نودهشتيا

 


ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:
[ ۲۰ دى ۱۴۰۰ ] [ ۰۶:۵۱:۳۱ ] [ ♡ ]
[ ۱ ][ ۲ ][ ۳ ][ ۴ ][ ۵ ][ ۶ ][ ۷ ]
.: Weblog Themes By ratablog :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
موضوعي ثبت نشده است
آرشيو مطالب
پنل کاربری
نام کاربری :
پسورد :
لینک های تبادلی
فاقد لینک
تبادل لینک اتوماتیک
لینک :
خبرنامه
عضویت   لغو عضویت
امکانات وب